بهگفتهی لیبرمن، انگشتان پای ما کوتاه هستند و هنگام دویدن نمیشکنند. بهطور کلی پایینتنه ما انسانها مفاصل، تاندونها و ماهیچههای بزرگتری نسبت به بالاتنه دارد تا قادر به جذب نیروهایی باشیم که بهسرعت تولید میکنیم. تاندون آشیل، باند IT (نوار ضخیمی از بافت که از قسمت بیرونی پا میگذرد) و قوس پا همگی بهعنوان فنر عمل میکنند و پس از ذخیرهی انرژی کشسانی، مقداری از آن را حین قدمزدن به ما باز میگردانند. ماهیچههای گوشتی پشت، از افتادن بالاتنه بهسمت جلو جلوگیری میکنند و بازوهای چرخان نیز سر ما را ثابت نگه میدارند.
ما انسانها، برخلاف میمونها ستون فقرات انعطافپذیری داریم که به ما امکان میدهد تا باسن و شانههای خود را بچرخانیم و با تفکیککردن سر خود، بتوانیم نگاهمان را بهسمت جلو نگه داریم؛ اما شاید بزرگترین سازگاری که انسان را از سایر گونهها متمایز میسازد به توانایی ما در دفع گرما مربوط میشود.
قامت بلند و ایستادهی ما سطح زیادی را برای خنکشدن ایجاد میکند و توانایی تنفس از بینی و دهان نیز در دفع گرمای بدن نقش دارد؛ علاوهبر این انسان یکی از گونههایی است که از قابلیت تعریق برخودار است و این تعریق بهدلیل نبود خز، به راحتی از روی پوست تبخیرشده و به خنکشدن بدن کمک میکند.
تمام این سازگاریها باعث شدهاند تا انسان مدتها قبل از ظهور سلاحهای اولیه، روشی بهنام شکار پیگیرانه (persistence hunting) را بهکار گیرد. شکارچیان اولیه، بهجای دو سرعت برای تعقیب طعمه، کیلومترها شکار خود را تعقیب میکردند تا حیوان درنهایت براثر خستگی تسلیم شود. سایر حیوانات نیز اینکار را انجام میدهند؛ اما هیچیک از آنها نمیتوانند درطول روز یا در آبوهوای گرم به شکار پیگیرانه بپردازند.
بهگفتهی لیبرمن، اگر نگاهی به سراسر جهان بیندازیم صدها نمونه از شکارچیان پیگیر را در ادبیات قومنگاری مردم پیدا خواهیم کرد که تا همین اواخر نیز حضور داشتند. او معتقد است که تجربهی نقطهی اوج دوندگان در طول دورههای طولانی ورزش ممکن است در اصل سازگاری با شکار باشد. لیبرمن میافزاید: «شدیدترشدن نشانههای حسی بهمعنای افزایش آگاهی است و این اتفاق بدون تردید به شکارچیان کمک میکند.»
شکار باعث شد تا انسان به انرژی بیشتری دسترسی پیدا کند که مغز ما آزاد میکرد تا بزرگتر شود. درنتیجهی آزادشدن این انرژی، مغز انسان از حدود ۶۵۰ سانتیمتر مکعب در ۲ میلیون سال پیش تا حدود ۱۵۰۰ سانتیمتر مکعب درست قبل از شروع انقلاب کشاورزی رسید. بهگفتهی میسی تامپسون، زیستشناس نورومکانیک از کالج فورت لوییس در کلرادو، مغز ما بهنوبهی خود درکنار توانایی برای شکار و دویدن، تکامل یافته و تغذیه شده است.
ستون فقرات ما چیزی بهنام «مولد الگوی مرکزی» دارد که حرکات اساسی مانند راهرفتن یا دویدن و بهدستآوردن اطلاعات حسی از مفاصل و کف پاها را برای ادامهی حرکت به جلو تنظیم و ایجاد میکند. این شکل از خودکارسازی فرصت کافی را دراختیار مغز قرار میدهد تا بتواند روی کارهای پرانرژی تمرکز کند.
بهگفتهی تامپسون، مولد الگوی مرکزی ممکن است بهمعنای برخورد با تمام ورودیهای حسی شما هنگام ردیابی یک حیوان باشد که امروزه بهشکل راهرفتن یا دویدن هنگام نگاهکردن به تلفن همراه بهنظر میرسد. تامپسون عقیده دارد ظهور تکنولوژی که با نیزهها و کمانها شروع شد و بهسمت امکانات مدرن امروزی پیش رفت، نیاز انسان به دویدن در مسافتهای طولانی را برای زندهماندن ازمیان برداشت؛ اما این توانایی چیزی است که بدن ما برای آن ساخته شده است.
تحقیقات نشان داده است که دویدن باعث کاهش کلسترول و افزایش تراکم استخوانها میشود. براساس پژوهشها، دویدن درحد اعتدال ورزش قلبیعروقی بسیار ساده و مؤثری است که میتوانیم انجام دهیم.